سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ بزرگ طنز

وبلاگ بزرگ طنز

((باهم بخندیم نه اینکه به هم بخندیم))

لازم به ذکر است که تمام مطالب این وبلاگ جنبه طنز دارد

از کسانی که به این وبلاگ می آیند خواهشمند است

در نظر سنجی نموداری شرکت داشته

و در قسمت های مختلف وبلاگ عضو شوند.

در ضمن شما میتوانید مطالب طنز خود را

در قسمت نظریات به صورت خصوصی درج کنید

تا با اسم شما در وبلاگ درج شود

((این وبلاگ هر روز به روز میشود))

با تشکر مدیر وبلاگ:علی

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز


مشخصات یه دختر خوب!!!!


یک دختر خوب با یه بار کلاس رانندگی رفتن نمیگه من 4 ساله گواهی نامه دارم


یک دختر خوب کمتر بر این لینک ها کلیک میکند:شوهر یابی ، شوهر یابی در 5 دقیقه


یک دختر خوب کمتر شماره میده ومیگیره و با دوستاش عوض میکنه و کلکسیون شماره باز نمیکنه


یک دختر خوب وقتی براش خواستگار میاد تندی نمیره تاریخ عروسی رو تعیین کنه (هنوز هیچی نشده)


یک دختر خوب تو چت نمیگه خونمون سعادت آباد ، بابا مالک سایپاست و هر هفته میریم خارج


یک دختر خوب وقتی براش خواستگار مناسب اومد قبول میکنه و نمیگه : من فعلا میخوام درسمو ادامه بدم


یک دختر خوب نباید مقدار مهریه شو تاریخ تولدش تعیین کنه اونم به سال میلادی


یک دختر خوب پای تلفن هیچوقت نمیگه لطفا مزاحححححم نششیییییید چونکه این یعنی مزاحححححم بششیییییید


یک دختر خوب وقتی یه پسر بهش متلک میندازه تندی فحش نمیده و پدر و مادر پسره رو جلویه چشماش نمیاره



یک دختر خوب بعد از کلاس درس به جای رفتن به خونه تعداد مغازه و پاساژ لباس فروشی را شمارش نمیکنه و مثل مامور تاذیرات هی قیمت ها رو سوال نمیکنه


یک دختر خوب نباید یه مدلی تیپ بزند که انگار نه انگار که لباس پوشیده نکته کنکوری ( بدن نما نباشه ) تا اینقدر پسرا تو خیابون تلو تلو نخورن


یک دختر خوب بعد از آشنا شدن با یه کیس مناسب موقع تنهایی احساسی نمیشه و نمیره هی درختو ستون های خونه شون رو بغل کنه


یک دختر خوب به جای اینکه پول خود را حروم کلکسیونه لباسو کفشو لوازم آرایشی کنه جمع میکنه واسه جهیزیه اش


یک دختر خوب برای بیرون رفتن از خانه 1 ساعت ، بهتره بگم بیشتر از 1 ساعت جلوی آینه صافکاری و نقاشی نمیکند


یک دختر خوب جکهای چیزدار رو برای دوستاش نمیگه و SmS نمیکنه حالا ما یه اشتباهی کردیمو 2 کلمه حرف مردونه زدیم شما که نباید سو استفاده کنین


یک دختر خوب وقتی که ازش دعوت میشه بیاد وسط برق3 هی نمیگه : بلد نیستم ، پام درد میکنه ، دیسک کمر دارم و فامیل و طایفه رو نابود نمیکنه


راننده زن را چطور بشناسیم


1) اگه ماشینش پنچر بشه کاپوت ماشین رو بالا میزنه و توی ماشینو نگاه میکنه!
2) اگه راهنمای چپ رو بزنه و سمت راست بپیچه!
3) وقتی پشت سرش باشی و چراغ بزنی یا بوق بزنی توی آینه رو نگاه کنه تازه یادش میاد که روسریش رو باید درست کنه!
4) وقتی که با سرعت 140 تا یه پیچ رو دور بزنه! (البته این یکی در مورد خانوم ها صدق نمیکنه چون اونا بشتر از 14 تا نمیرن)
5) وقتی که برن پمپ بنزین و بعد از زدن بنزین با همون شیلنگ داخل باک حرکت کنن برن!

نظریادتون نره!!!!!!!!!!!


!شعر!

دید مجنون دختری مست و ملنگ


در خیابان با جوانانی مشنگ


خوب دقت کرد در سیمای او


دید آن دختر بُود لیلای او


با دلی پردرد گفتا این چنین


حرف ها دارم بیا (پیشم بشین
)


من شنیدم تازگی چت می کنی


با جوانی اهل تربت می کنی


نامه های عاشقانه می دهی


با ایمیل از ( توی) خانه می دهی


عصرها اطراف میدان ونک


می پلاسی با جوانان ونک


خرمن مو را چرا آتش زدی؟


زیر ابرو را چرا آتش زدی؟


چشم قیس عامری روشن شده


دختری چون تو مثال زن شده


دامن چین چین گلدارت چه شد؟


صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟


ابروی همچون هلالت هم پرید؟


آن دل صاف و زلالت هم پرید؟


قلب تو چون آینه شفاف بود


کی در آن یک ذرّه ( شین و کاف) بود


دیگر آن لیلای سابق نیستی


مثل سابق صاف و عاشق نیستی


قبلنا عشق تو صاف وساده بود

مهر مجنون در دلت افتاده بود

تو مرا بهر خودم می خواستی


طعنه ها کی می زدی از کاستی؟


زهرماری هم که گویا خورده ای


آبروی هرچه دختر برده ای


رو به مجنون کرد لیلا گفت : هان


سور? یاسین درِ‌ ِگوشم نخوان


تو چه داری تا شوم من چاکرت؟


مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟


ریش و پشم تو رسیده روی ناف


هستی از عقل و درایت هم معاف


آن طرف اما جوان و خوشگل است


بچه پولدار است گرچه که ول است


خانه ات دشت و بیابان خداست


خان? او لااقل آن بالاهاست با چنین اوضاع و احوالت یقین


خوشه ات یک می شود ، حالا ببین


او ولی با این همه پول و پله


خوش? سه می شود سویش یله


گرچه راحت هست از درک و شعور


پول می ریزد به پای من چه جور


عشق بی مایه فطیر است ای بشر


گرچه باشی همچو یک قرص قمر


عاشق بی پول می خواهم چکار


هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار


راست می گویند، تو دیوانه ای


با اصول عاشقی بیگانه ای


این همه اشعار می گویی که چه؟


دربیابان راه می پویی که چه؟


بازگرد امروز سوی کوه و دشت


دور? عشاق تاریخی گذشت


تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده


قید فرهاد جـُلمبر! را زده


ویس هم داده به رامین این پیام


بین ما هرچه که بوده شد تمام


پس ببین مجنون شده دنیا عوض


راه تهرن را نکن هرروزه گز


اکس پارتی کرده ما را هوشیار


گرچه بعدش می شود آدم خمار


بیخیال من برو کشکت بساب


چون مرا هرگز نمی بینی به خواب


گفت با «جاوید» مجنون این چنین
:


حال و روز لیلی ما را ببین


بشکند این «‌ دست شور بی نمک
»


کرده ما را دختر قرتی اَنک


حال که قرتی شده لیلای من


نیست دیگر عاشق و شیدای من


می روم من هم پی ( کیسی ) دگر


تا رود از کله ام عشقش به در


فکر کرده تحفه اش آورده است


یا که قیس عامری یک برده است


آی آقای نظامی شد تمام
قص? لیلی و مجنون ، والسلام
خط بزن شعری که در کردی زما
چون شده لیلای شعرت بی وفا


عاقبت چت

شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش

به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم

بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد

بگفت هاله ز موهای کمندش / کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش

بگفت چشمان من خیلی فریباست / ز صورت هم نگو البته زیباست

ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من

ز بس هرشب به او چت می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم

در او دیدم تمام آرزوهام / که باشد همسر و امید فردام

برای دیدنش بی تاب بودم / ز فکرش بی خور و بی خواب بودم

به خود گفتم که وقت آن رسیده / که بینم چهره ی آن نور دیده

به او گفتم که قصدم دیدن توست / زمان دیدن و بوییدن توست

ز رویارویی ام او طفره می رفت / هراسان بود او از دیدنم سخت

خلاصه راضی اش کردم به اجبار / گرفتم روز بعدش وقت دیدار

رسید از راه، وقت و روز موعود / زدم از خانه بیرون اندکی زود

چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت / تو گویی اژدهایی بر من آویخت

به جای هاله ی ناز و فریبا / بدیدم زشت رویی بود آنجا

ندیدم من اثر از قـــد رعنـــا / کمـــان ِابــرو و چشم فریبـــا

مسن تر بود او از مادر من / بشد صد خاک عالم بر سر من

ز ترس و وحشتم از هوش رفتم / از آن ماتم کده مدهوش رفتم

به خود چون آمدم، دیدم که او نیست / دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست

به خود لعنت فرستادم که دیگر / نیابم با چت از بهر خود همسر

بگفتم سرگذشتم را به شاعر / به شعر آورد او هم آنچه بشنید

که تا گیرید از آن درسی به عبرت / سرانجامی نـدارد قصّه ی چت

                        نظر یادتان نره